بهرام روشنضمیر (پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران)
بهنظر میرسد به پایان انتظاری طولانی برای ساخته شدن فیلمی ایرانی در مورد یکی از نمادهای ملی و باستانی ایران یعنی کورش نزدیک میشویم. اندکی پس از درگذشت زندهیاد علی معلم که یکی از تلاشگران در این زمینه بود، دیگر عوامل پروژه در جشن رونمایی که با حضور عوامل سینمایی مطرح برگزار شد، از فیلمنامه "کوروش کبیر" اثر مسعود جعفری جوزانی، فیلمساز نامی ایرانی رونمایی کردند.
با تمام احترامی که به زحمتکشان پیشین و امروزین این پروژه بابت آغاز کردن مسیری سنگلاخی و بسیار پرخطر، میگذارم، در همین آغاز یادداشت مجبورم بگویم که این کتاب به کلی مخاطب و علاقهمندان به فرهنگ و تاریخ ایران را ناامید میکند و به این شکل کنونی به هیچعنوان نمیتواند و نباید ساخته شود. در ادامه تلاش میکنم ایرادات اساسی و مهمتر را بسیار خلاصهوار و بهدور از پیچیدگیهای فنی که جز برای متخصصان امر برای دیگران خستهکننده است، بیان کنم. بهویژه که زودتر از من مجید خالقیان در یادداشتی سودمند و مفصل در «پایگاه خردگان» هم مواردِ غیرتاریخی این فیلمنامه را نشان داده است.
ز
1- عنوان اثر: املای "کوروش" به جای "کورش"، پدیدهای است که تازه باب شده و تقریبا میتوانیم آنرا غلط بدانیم. درباره خوانش درست این نام در همان دوره ابهام وجود دارد ولی مهم آن است که این املاء هم سنتشکنی بر ضد املای تاریخی کورش در زبان و خط ماست و هم مغایر با خوانش(تلفظ) آن در گویش کنونی فارسی است.(صفایی 1391) همچنین بهتر است به جای "کبیر" از "بزرگ" استفاده شود. هرکس که متن را بخواند میبیند که نویسنده همه تلاش خود را در بهکارگیری زبان پارسی سره بهکار گرفته و تقریبا موفق بوده است. از این رو ناموجه است که عنوان اثر عربی باشد.
2- روی جلد کتاب استوانه بابلی کورش آمده ولی نام کورش بر روی این استوانه به خطِ میخی پارسی باستان نوشته شده، حال آنکه استوانه به خط میخی اکدی است. درباره نام کورش و حالتهای صرفی آن در نوشتههای میخی پارسی باستان بحث فراوان است.(مولایی 1387، 104).
3- از روی جلد که بگذریم به یادداشت نالازم و غیرمتخصصانهای از ناشر برمیخوریم که مصلحتگرایی در خط به خط آن موج میزند و هیچ نزدیکی با حقیقت ندارد. حال آنکه هیچ خبری از مقدمه نویسنده نیست.
4- در کتاب نامِ دو نفر به عنوان پژوهشگران زیر نام نویسنده اصلی(مسعود جعفری جوزانی) آمده به نامهای فتحالله جعفری جوزانی و دکتر عبدالکریم یونسی. انتظار همه هم همین است که چنین اثر برجستهای کار یک تن، آنهمکسی که تخصصی در تاریخ ندارد نباشد. کار پژوهشی باید به پژوهشگران سپرده شود و نهایتا نویسنده فیلمنامه آن پژوهش معتبر را به داستانی جذاب بِکِشد. ولی بدبختانه، هرچه جستجو کردم از پیشینه یا رزومه پژوهشی این دو عزیز هیچ نیافتم. یکی تهیهکننده سینماست و دیگری هیچ اثری از خود برجای نگذاشته است. ایکاش در شرایطی که هزاران(شاید دهها هزار) متخصص در زمینههای تاریخ و فرهنگ باستانی ایران هم جویای کاراند و هم عاشق تاریخ کشور خود، به سراغ این قشر مظلوم میرفتند. در ادامه خواهیم دید که نتیجه چه شده است.
5- فیلمنامه با خواب آستیاگ آغاز میشود. آستیاگ نگارشِ فرانسوی از صورتِ یونانیِ آستوآگس است که او را واپسین پادشاه مادی پیش از کورش میدانند. در ادامه خواهیم دید که این الگو رعایت نشده و نام پسر او کوآکسار آمده که به صورتِ یونانی نزدیک است. اگر کسی در متنی آستیاگ بنویسد، بهتر آن است که به جای کوآکسار، «سیاکزار» بهکار ببرد. و این در شرایطیست که هیچکدام این نگارشها ایرانی نیستند. کوآکسار را با کمک بیستونِ داریوش، به شکل «هووخشتره» میشناسیم و آستیاگ در منابع اکدی «ایشتوویگو» نامیده شده است.
6- خواندن صفحات نخست این فیلمنامه مخاطب آشنا با تاریخ باستان را به این اندیشه میاندازد که تاریخ هرودوت ملاک کار قرار گرفته است. امروزه میدانیم که هرودوت از منابع شفاهی تاریخ خود را گردآورده و به اسناد دست نیافته بوده است.( Asheri and others, 2007, 21 & 55) هرودوت در هنگام نگارش کتابش بیش از یک قرن با آستیاگ فاصله داشت و به روشنی درباره پیوند خوردن کورش به آستیاگ و درگیریهای آنان از بدو تولد تا جنگ پایانی، به تلفیقی از اساطیر غربی و داستانهای عوامانه ایرانی دست زده است. البته خوب میدانیم که فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس یا رماننویس آزاد است که هر روایتی را که وجود دارد به هرشکلی استفاده کند. منتها در ادامه مشخص میشود که نویسنده به هرودوت اتکا نکرده و بخشهای اساسی از فیلمنامه را از کورشنامه کِسِنفون اقتباس کرده است.
7- اساس هر دو کتاب هرودوت و کِسِنفون بر این است که کورش نوه آستیاگ است. ولی در داستانِ هرودوت، آغاز و فرجام رابطه این دو بر جنگ و نزاع است. حال آنکه در اثر کِسِنفون، تاج پادشاهی با صلح و آرامش به کورش منتقل میشود. نویسنده گرامی فیلمنامه، جنگ داخلی میان ایرانیان را از هرودوت اقتباس کرده ولی جنگ خارجی با آشوریان را از کِسِنفون. حال آنکه حالت عکس آن بهتر بود. چون امروزه دستاوردهای پژوهشی ما نشان میدهد که نه پیوند خونی کورش با مادها و نه جنگ خونین میان این دو، به هیچروی اثبات شده نیست. زندهیاد شاپورشهبازی در اثر ماندگار خود نشان داد که بنابر تجمیع اسنادی که داریم، نبردهایی بسیار جزئی میان ایشتوویگو(آستیاگ) و کورش رخ داده و کورش در مجموع سریع و آسان بر کل ایران دست یافته است.(شاپورشهبازی 1349، 140-150) از سوی دیگر، آنچه کِسِنفون در کورشنامه به عنوان آشوریان نقل کرده بهدلیل سنتهای ادبی آنان است و شاید هم نویسنده یونانی که نزدیک دویست سال با آن رویدادها فاصله داشته، به اشتباه گمان کرده که دوره آشوریان به کورش میرسد(بنگرید به خالقیان، 1396). یعنی هم اقتباس از آن بخش هرودوت نابجاست هم اقتباس بخش دیگر از کِسِنفون.
8- اشارات چندباره به نینوا(پایتخت آشور) و اتحاد میان نبونئید شاه بابل با ایرانیان بر ضد آن، از دیگر مواردی است که به شکل فاحش، غیرتاریخی است. خالقیان در یادداشت انتقادی خود نشان داده که نویسنده یا پژوهشگران فیلمنامه، احتمالا ترجمه رضا مشایخی از کورشنامه کِسِنفون را خواندهاند که در آنجا به اشتباه نینوا ذکر شده است(خالقیان 1396).
9- نویسنده فیلمنامه در بسیاری موارد به خشونت بیمورد و بیجای روایت هرودوت بسنده نکرده و آنرا تشدید کرده است. از همان آغاز یک دوگانه اهریمن و اهورا برای ترسیم چهره آستیاگ و کورش بهکار رفته که بیشتر ما را به یاد ضحاک و فریدون میاندازد. البته که در مورد نزدیکی نامِ ایشتوویگو(صورتِ بابلی آستیاگ) و اژیدهاک گمانههای زده شده و تاثیر نام و یاد کورش بر فریدون شاهنامه هم قابل بحث است. ولی در مجموع انتظار داشتیم که با اثری در مورد کورش تاریخی روبرو شویم و ایکاش که نویسنده گرامی تقابل ضحاک و فریدون را به اثر خوب دیگری در فضای شاهنامه موکول میکرد. کورش در این فیلمنامه مانند هرودوت در یک خانواده چوپان بزرگ میشود. ولی داستان آشنایی کورش با شاه آستیاگ هماهنگی با روایت هرودوت ندارد و بیشتر ما را به یاد داستانهای پیرامون اردشیر بابکان میاندازد. ولی نهایتا خشم آستیاگ بر ضد وزیرش هارپاگ به روایت هرودوت برمیگردد و حتا از آن هم تندتر و خونینتر است. یعنی اگر هرودوت روایتی پرداخته که آستیاگ پس از دیدن یک کابوس به وزیرش هارپاگ دستور میدهد تا نوزادِ شیرخوارِ ماندانا(دختر آستیاگ) را بکشد و به خاک بسپارد، و هارپاک آنرا به یکی از گماشتگان خود میسپارد و او هم نوزادِ مرده خود را جایگزین پسرِ ماندانا(کورش) میکند، در فیلمنامه، آستیاگ فرمان میدهد تا سرِ نوزاد را ببرند و بیاورند. و سپس هارپاگ تعریف میکند که سر نوزاد را جلوی پای شاه میاندازد! من در عجبم که آیا اصلا این صحنه قابل نمایش خواهد بود اگر اصلا توجیه تاریخی داشته باشد؟ دیگر بخش آزاردهنده این فیلمنامه نامطبوعترین بخشِ روایت هرودوت است که بر اساس آن آستیاگ گوشتِ فرزندِ هارپاگ را به خوردِ پدرش میدهد! هرچه میاندیشم متوجه نمیشوم که چرا این بخشهای کاملا نامعتبر و نامطبوع که نه ارزش تاریخی دارد نه ارزش هنری باید در این فیلمنامه گرد بیاید؟
10- در فیلمنامه پسر آستیاگ، کوآکسار ذکر شده است که رقیب کورش است. بر اساس تاریخ هرودوت، آستیاگ پسر نداشت(1.109). و کورش به نوعی میتوانست جانشین قانونی و مشروع او هم باشد. بر اساس کِسِنفون، آستیاگ درگذشت و کوآکسار به پادشاهی رسید(5.1). یعنی در هیچ روایتی، کورش و کوآکسار در حضورِ آستیاگ حضور فعالانه ندارند. از این نظر باید، گفت در این فیلمنامه برخلافِ دو اثر سرشناس داستانی ما یعنی روایتِ هرودوت و کورشنامه کِسِنفون، کورش در عین همخونی با مادها، نمیتوان وارث آنان باشد و او غاصب است.
11- در جایی از فیلمنامه آستیاگ از کورش قول و پیمان میگیرد که هرگز نافرمانی نکند. و کورش با واژگانی بسیار محکم و استوار –طوریکه خودِ آستیاگ منقلب میشود- ابراز بندگی میکند(جوزانی 1396، 41-42). ولی در ادامه نهایتا کورش پیمانشکنی میکند و فرمانِ شاه که او را از پارس به هگمتانه خوانده بود، اجابت نمیکند که این به جنگ میانجامد(صص106-108). این بخش از فیلمنامه برخلافِ آن تصویر سراسر مثبت از کورش و سراسر منفی از آستیاگ است که در همین اثر برای رسیدن به آن تلاش شده است.
12- فضایی که از جهان آنروزگار ترسیم شده، نه تنها مطابق واقعیات تاریخی نیست، که میتوان گفت هیچ شباهتی حتا اندک به آنچه از آن دوره میدانیم ندارد. جهانی که در آن دولت آشور در زمان کورش وجود دارد و با دولت فینیقیه و لیدی همپیمان شده، بر هیرکانی و باختر چیره گشته و برای هند پیک فرستاده است! اگر این یک فیلمِ تاریخی خواهد بود، چگونه این همه تفاوت فاحش با تاریخی که میشناسیم دارد و اگر یک اثر فانتزی و تخیلی با مایههای اساطیری است، نباید اصراری باشد برای اشاره به این دادهها و اطلاعات تاریخی. بسیاری از اطلاعاتی که در قالب دیالوگ در این فیلمنامه گنجانده شده تا به مخاطب داده شود، نه تنها غلط، که از نظر دراماتیک هم نالازماند. و امیدوارم اگر تصمیمی برای اصلاح آنان نیست، دستکم حذف شوند.
13- در جایی چنان تصویر هولناکی از نبونئید شاه بابل ساخته میشود که نهتنها در هیچ روایتی از هیچیک از فرمانروایان میانرودان(بینالنهرین) وجود ندارد، بلکه اصلا از قاب یک فیلم تاریخی بیرون میزند و چنانکه گفتم ما را به ژانر فانتزی نزدیک میکند. در دیالوگی گفته میشود: نبونئید دختران نوجوان را به پای خدای ماه قربانی میکند و خود جامی از خون آنان مینوشد!(ص103)
14- در جایی از فیلمنامه آستیاگ در اثر خشم دستور میدهد همه مغان را گردن بزنند(109). اقتباسی نالازم از گفتار هرودوت. همچنین در این اثر میان مغان غیرزرتشتی و موبدان زرتشتی تفاوت گذاشته شده و بهنظر میرسد تفاوتی مذهبی میان مادها و پارسیان قائل شده است. که این مورد هم چندان مطابق تاریخی که میشناسیم نیست و اگرچه آگاهی ما از دین و مذهب مادها و پارسیان در دوره کورش اندک است، ولی احتمالا میتوانیم بگوییم که همکیش بودند.
15- ایراد بعدی، به جرات مهمترین ایراد بر این فیلمنامه است. نویسنده در تضاد و کشاکش میان آستیاگ پادشاه ماد و پارسیان به رهبری کورش چنان پیش میرود که نهایتا کار به شوینیسم و تحقیر قومی و ملی میکشد. از جایی(ص125) به بعد، بارها به تحقیر و توهین برمیخوریم که بر زبان شخصیتهای مادی (کیاکسار و آستیاگ) گذاشته میشود. مثلا کوآکسار در پی سنگافکنی زنان پارسی، به سربازان خود میگوید: «از عوعوی چند مادهسگ نهراسید»! البته که یک شخصیت تاریخی منفی (در این فیلمنامه کیاکسار و آستیاگ) میتواند توهین کند. ولی چرا از سگ برای توهین استفاده شده است؟ میدانیم که سگ در فرهنگ باستانی ایران، موجودی ستوده بود و بار منفی خود به عنوان یک دشنام و ناسزا را از دوره اسلامی یافت. خب تا اینجا را میگذاریم به پای ناآشنایی پژوهشگران با فرهنگ باستانی ایران. ولی در صفحه بعد کوآکسار به کاساندانا میگوید: «خاموش! مادهسگ پارسی!» این لحن نفرتپراکنانه ما را به یاد پروپاگاندای تجزیهطلبانه پانترکیستی معاصر میاندازد. و واقعا جای حیرت و شگفتی دارد که سوءاستفاده دشمنان ایران از یک غلطِ رایج معاصر که «پاسِ سگ» به غلط «پارسِ سگ» خوانده شده، پای خود را به فیلمنامهای که قرار بوده برای ستایش و نکوداشتِ یکی از نمادها و مظاهر ملی و باستانی ما باشد، نیز کشانده است.
16- بهجرات بزرگترین آسیب وارد شده در این فیلمنامه، پررنگ کردن شکاف و تعارض قومی است. از آغازین صفحهها تا پایان این دفتر ما چیزی نمیبینیم به جز شکاف و دشمنی میان مادی و پارسی. مثلا در یکجا(ص136) کوآکسار به کورش که تازه نیمهپارسی-نیمهمادی است میگوید: آهای پارسی فرومایهی پست! این درحالیست که ما هیچ اطمینانی از وجود نوعی خودآگاهی قومی به شکلی که گروهی بزرگ از جمعیت ایران خود را مادی و گروه بزرگ دیگری خود را پارسی بدانند نداریم(روشنضمیر 1396). احتمالا در آنروزگار هویت مبتنی بر طایفه و قبیله و شاید دین بوده باشد و البته طبقه اجتماعی را هم نباید فراموش کرد. از دوره کورش به بعد است که بهمرور گروههای گوناگون ایرانی با یکدیگر ترکیب شده و نهایتا قومیت ایرانی را شکل میدهند. ولی متاسفانه پی و اسکلت ساختمانِ آقای جعفری جوزانی بر پایه یک تعارض و تضاد شدید مادی و پارسی است که نه تاریخی است و نه برای امروز جذاب!
17- این دفتر با پیروزی کورش در نبردی بزرگ و خونین بر ضد مادها به پایان میرسد. من نمیدانم که کل فیلمنامه چند دفتر است(دفترهای بعدی منتشر نشده). ولی حتا اگر سه دفتر باشد، اینکه یکسومِ فیلم کورش بزرگ، یعنی افتخارِ همه ایرانیان به برادرکشی و جنگ داخلی و توهین و تحقیر و دشنام و ناسزا میان خود ایرانیان میگذرد، واقعا جای اندوه و گلایه دارد. واقعا مشخص نیست که مخاطب این اثر چهکسی باید باشد و چرا بخشِ عمدهای از مردمان ایران -که بر اساسِ این تقسیمبندی اشتباه، پارسی نیستند- باید به دیدن چنین فیلمی بیایند؟ و این فیلم جز تشدید نزاع اخیرا رو به رشدِ قومی در ایران، چه حرف دیگری برای گفتن دارد؟ آیا بهتر نبود که این فیلم به جای کشیدن کبریت در انبار باروت ارتجاع قومی-قبیلهای، کورش را به عنوان سمبل یکپارچگی ملی ایرانیان برمیکشید؟ بر اساس آنچه ما از کورش میدانیم، او به سرعت در ایران به قدرت رسید و سپس به جنگ یا فتح بیخشونت دیگر کشورها رفت. هرگز تاکنون کتابی ندیدهام که نصف یا یکسوم آن به جنگ و درگیری کورش با خود ایرانیان پرداخته باشد!
ایرادات جزئی:
1- برخی نامها در این فیلمنامه چندان تناسبی با زمان آن ندارند. از این جملهاند سروش(ص102)، سپنتا(ص77)، رستم(ص106) سهراب(ص122). منظور، نگارش و خوانش آنها نیست. بلکه اصلا چنین نامهایی در آن دوره برای مردم کارایی نداشت و بعدا ساختهشدهاند. نامهای خوبی هم در این فیلمنامه هست و بهتر است تجدیدنظر اساسی در نامها بشود. در جایی نام یک نفر کریستاناس ذکر شده(ص34) که این نگارنده تابهحال نشنیده است.
2- در جایی در کتاب به آزادمردان اشاره شده است(ص73). این اصطلاح که جانشینی برای طبقه اشراف «آزاتان» یا «آزادان» است، برای مخاطب عام امروزی مناسب نیست و میتواند به سوءتفاهم آزاد در برابر برده بیانجامد.
3- در چند جا از عنوان ملکه استفاده شده است(ص57 و ص53). که بهتر است شهبانو جایگزینش شود. چراکه ادبیات کلی فیلمنامه پارسی سره است.
همینجا گفته شود که در این فیلمنامه موارد خوب هم فراوان دیده میشود. از جمله آنچه از دین پارسیان گفته میشود، هم مناسب و هم هماهنگ با دانستههای تاریخی است.
ایننگارنده هیچ تخصصی در سینما و ادبیات نمایشی ندارد. ولی به عنوان یک علاقهمند جدی آثار سینمایی پس از خواندن این کتاب از نظر فرمِ سینمایی هم با شگفتی فراوان روبرو شد. دفتر نخست این فیلمنامه 107 سکانس دارد. یعنی تقریبا هر صفحه یک سکانس و هر سکانس به تعداد انگشتان یکدست دیالوگ. حال چطور چنین فیلمی میتواند ساخته شود و اگر بشود چقدر جذاب خواهد بود از وسعِ من خارج است.
در پایان ضمن سپاسگزاری فراوان از زحمتکشان این پروژه و قدردانی از جناب آقای جعفری جوزانی و نیایش به یاد و خاطره زندهیاد علی معلم، متاسفانه گمان میکنم که این اثر حتا در صورت اصلاحات هم قابلیت تبدیل شدن به یک کار تاریخی -که ایرانیان منتظر آن بودهاند- را ندارد و مشکلات آن فراتر از آن است که با اصلاحات درست بشود و از کارگردان خوشنامی چون جناب آقای جعفری جوزانی انتظار میرود که تا تهیه شدن یک متن خوب، دست نگهدارند.
به امید آفرینش یک اثر خوب در شان و مقامِ کورش
بهرام روشنضمیر – تیر 1396 – دانشگاه تهران
منابع
- جعفری جوزانی، مسعود. 1396. کوروش کبیر(فیلمنامه). تریتا.
- خالقی، مجید. 1396. "نقدی بر دفتر اول فیلمنامه کوروش کبیر".تارنمای خردگان. http://kheradgan.ir
- روشنضمیر، بهرام. 1396. "اقوام ایرانی یا قوم ایرانی". ستاره صبح. 10-13 تیر 1396.
- شاپورشهبازی، علیرضا. 1349. زندگی و جهانداری کورش کبیر.
- صفایی، یزدان.1391. "کورش یا کوروش". دوفصلنامه مارلیک. سال نخست، شماره دوم. بهار و تابستان 1391.
- مولایی، چنگیز. 1387. راهنمای زبان فارسی باستان. نشر مهرنامک.
برچسبها: بهرام روشن ضمیر نقد و بررسی فیلمنامه "کوروش کبیر" اثر مسعود جعفری جوزانی...
ما را در سایت نقد و بررسی فیلمنامه "کوروش کبیر" اثر مسعود جعفری جوزانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pajuhesh-iranshenasi بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 27 تير 1396 ساعت: 23:40