مادها
بهرام روشنضمیر
نام مادها نخستین بار در 836 پ.م در سنگنوشته آشوری شَلمَناصر سوم (که بر ضد ماتای جنگید) آمده است. آنان باید در ایران مرکزی بهویژه پیرامون همدان ساکن شده باشند. شمار فراوانی از محوطههای باستانی مانند گودین تپه، باباجان تپه، تپه نوشیجان و تپه سیلک در آن حول و حوش وجود دارد که مدارکی از آنان را حفظ کرده است. به پارسیان چند سال زودتر اشاره رفته است(843 پ.م که نخستین مدرک معین برای تاریخگذاری سکونت ایرانیان در کشور ایران است). پارسیان با نام پرسوئَش (ایرانی: پارسوا) خوانده شدهاند. ظاهرا باید آنان در جنوب و غرب دریاچه ارومیه جای داد. برای دو سده آینده، میتوان به دنبالههایی به شکل اسم پارسوا و پارسا دست یافت که بسته به حرکت زمان و تغییر مکان انعطاف نشان میدهند. مثلا در دوره شاه آشوری تیگلاتپیلسر سوم منطقه پرسوئش را احتمالا در جنوب غربی، در زاگرس مرکزی میتوان یافت و آنگاه در دوره سناخریب (691 پ.م) آنان همپیمان ایلامیاناند و در نزدیکی کوههای بختیاری جای گرفتهاند. در 639 پ.م آشوربانیپال پادشاهی ایلام را به نابودی کشاند و به سوی قلمرو کورش یکم که گفتهشده بر پرسومَش و انشان (یعنی تلِ ملیان، یعنی میهن تاریخی پارسیان در فارس) فرمانروایی میکرد، تاخت و تاز کرد.
اگرچه ما باید قبایل فراوانی با نام مشابه را به حساب بیاوریم، این گواه میتواند حرکت پارسیان را از شمال غرب ایران به سوی میهن فرجامین خود، نتیجه داده و ما را به سوی بحث اصلی یعنی مسیر تاخت و تازِ شمال غربی سوق دهد.
نظری که پشتیبان مسیر تاخت و تازِ شمال شرقی (یا شرقی) است یا به بیان دیگر، مستقیما از استپها به سوی دشتهای مسطح شمال شرق ایران به عنوان یک گذرگاه طبیعی برای اقوام کوچگرد میرود شامل 1- مهاجرتی همسان در دورههای پسین 2- مدارک سفالین (نمونه T. Cuyler Young, Jr.; see bibliography) 3- خویشاوندیهای زبانشناختی میان فارسی باستان (که بر اساس دیدگاه سنتی یک زبان ایرانی جنوبغربی است) با زبان سغدی به عنوان ایرانی شمالشرقی میشود.
مهمترین نقد بر این فرضیه این بوده که مدارک باستانشناختی دلالت بر آن دارد که ایرانیان شرقی در آسیای مرکزی اصالتا از فلات ایران در غرب آمدهاند!
نظریههای دیگر مهاجرتهای متنوع پیشاتاریخی چیزی جز حدس و گمان نیستند. و شاید مثلا به نفوذ یک گروه کوچک یا یک حرکت بزرگ واقعی برگردند. بسیاری فرهنگ باستانشناختی در آسیای مرکزی که در دهههای گذشته از مسیر باشتانشناسی شوروی (بهویژه فرهنگ آندرونُوو[6]) شاید نشان از مردمان هندواروپایی بدهد. با اینحال حتی اگر فرهنگ آندورونوو یا هر فرهنگ دیگری مرتبط با آریاییهای نخستین یا ایرانیان نخستین(یا یک قبیله مشخص ایرانی) باشد، هنوز نمیتوان به قطعیت دست یافت.
فرهنگ و مذهب مادها: همسانیهای زبانشناختی میان متون ایرانی کهن، به شکل مشخص گاهان زردشتی(کهنترین بخش اوستا) و ودای هندی کهن (بهویژه کهنترین بخش آن، ریگودا یا رگوداسمهیتا[7]) کاملا چشمگیر و بسیار نزدیکتر از هر دو زبان هندواروپایی باستانی دیگری است. این همسانی تنها در واجشناسی[8]، ریختشناسی[9] و واژگان ساده نیست، بلکه کل عبارات[10] را دربر میگیرد. (cf. e.g., Vedic uttānáhastamánasā[Rigveda 6.16.46 etc.] = Gathic Av. nəamŋhāustānazasta- [Y. 28.1] “with hands outstretched in reverence;” Vedic hrdāˊ mánasā [Rigveda 1.61.2 etc.] = Gathic Av. zərədāčā manaŋhāčā [Y. 31.12] “with heart and mind”).
به درستی اظهار شده است که تطابق عبارتهای مفهومی نه تنها بر خویشاوندی زبانشناختی که بر پیوند میان اجتماعات فرهنگی و معنوی گواهی میدهد.
مشخصا ب.شلرات B. Schlerath نشان داده است که زبان ودایی و اوستایی به هنگام تطبیق با یکدیگر میتوانند همدیگر را روشنایی بخشند. در پژوهش او بر روی کسَترَه OInd. ksatrá-, Av. xšaθra-, Old Pers. xšaça- “به معنای حکومت، پادشاهی، فرمانروایی، (Das Königtum im Rig- und Atharvaveda, Wiesbaden, 1960, pp. 128-31)وOInd. ásu- Av. ahu- “life” (“Altindisch asu-, awestisch ahu- und ähnlich klingende Wörter,” Pratidānam. Indian, Iranian and Indo-European Studies Presented to F. B. J. Kuiper. The Hague and Paris, 1968, pp. 142-53, especially pp. 152f.).
عناصر مشترک اصطلاحشناسی شعر ودایی و اوستایی که از آریایی نخستین به ارث رسیده با بهترین ساماندهی توسط شلراث گردآوری شده است.(Awesta-Wörterbuch. Vorarbeiten II: Konkordanz, Wiesbaden, 1968, pp. 148-64 (to be supplemented by J. Duchesne-Guillemin, “L’étude de l’iranien ancien au vingtième siècle,” Kratylos 7, 1962, pp. 1-44, especially pp. 33-36; Ē. Benveniste, “Phraséologie poétique de l’indo-iranien,” Mélanges d’indianisme à la mémoire de Louis Renou, Paris, 1968, pp. 73-79).)
چه هندوآریاییها و چه ایرانیان مردمانی نسبتا محافظهکار بودند. بدین معنی که شمار قابل توجهی از باورها و رسوم متداول اصیل آنان خود را به روزگار تاریخی رساند. شاید این مورد بیشتر در ایران دیده شده تا در هند و دلیلش شرایط جغرافیایی و اقلیمی منطقه سکونت ایرانیان بود که در کل به زادبومِ آریاییهای نخستین همسانتر بود. همگنی این دو مردمان آریایی به روشنی در مساله دین، اساطیر و آیینها نمود یافت و با وجود اصلاحات مذهبی عمدتا از سوی زردشت که کم و بیش تغییراتی را باعث گشت، در کهنترین و باستانیترین متون آنان بازتاب یافت. یک مورد آن مساله دَئِوَه است که معنای اصیل خود "خدا" را در هندی باستان نگه داشت حال آنکه در ایرانی باستان دَئِوَه (Av. daēuua-, Old Pers. daiva-) به دیو تبدیل شد.
نقد و بررسی فیلمنامه "کوروش کبیر" اثر مسعود جعفری جوزانی...
ما را در سایت نقد و بررسی فیلمنامه "کوروش کبیر" اثر مسعود جعفری جوزانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pajuhesh-iranshenasi بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 23:04